مایل گردیدن: و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. (کلیله و دمنه). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود
مایل گردیدن: و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. (کلیله و دمنه). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود
محو شدن. محو گردیدن. سترده و زایل شدن: و محجۀ انصاف که به مواطاءه اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته... (سندبادنامه ص 10) ، نیست و فانی شدن: پیش تو محو گشتند اول قدم همه کس هرگز دوم قدم را یک راهبر نیامد. عطار. مدتی می رفت چون دریا بدید محو گشت و تا ابد مستور شد. عطار
محو شدن. محو گردیدن. سترده و زایل شدن: و محجۀ انصاف که به مواطاءه اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته... (سندبادنامه ص 10) ، نیست و فانی شدن: پیش تو محو گشتند اول قدم همه کس هرگز دوم قدم را یک راهبر نیامد. عطار. مدتی می رفت چون دریا بدید محو گشت و تا ابد مستور شد. عطار